خر عاشق
خری آمد بسوی مادر خویش که ای مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری اگر تو کره ات را دوست داری
خر ما در بگفتا کره خر جان تو را من دوست دارم بهتر ازجان
میان این همه خر های خوشگل یکی را رد بزن این نیست مشکل
خرک از شادمانی گریه سرداد به رویا های خود هم بال و پر داد
خرک گفتا به مادر ای عزیزم خر همسایه را یک روز دیدم
به من چشمک زد و ازجا پریدم مثال آهویی در دشت بیدم
از آن پس عاشق و دیوونه گشتم همانند خری مستانه گشتم
بگفتا مادرش ای کره خر جان روم امشب بسوی دختر خان
خر خان گفت با او ای پسر جان گران باشد مهر دختر خان
دوپالون دوجالون شنبلیله دو من ینجه هزار هکتار طویله
همانا گفت خر گل ای پدرجان مینداز سنگ سنگین ای عزیز جان
همی عشق است مهر است و محبت شود آن جایگاه پول وثروت
خر خان با مشقت گشت راضی از این پیوند نه از حقه بازی
خرک رفت و بزرگان را خبر کرد درون آینه خود را نظر کرد
فرستادند خر گل را به خرواش بزدند پشمهایش هر چه او داشت
امید است داستان این خر خان شود سر مشق٬زه کار جوانان
|